«ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﺪﯾﻪ، ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺭﺍ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﻧﻤﯽﺳﺎﺯﺩ ﻭ ﺣﺎﮐﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﻬﺮ ﻧﻤﯽﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺷﻮﺍﺭﯼﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﺴﺎﺭﺕﻫﺎ ﺭﺍ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﻤﯽﻧﻤﺎﯾﺪ، ﻫﻤﭽﻨﺎن که ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻭﺳﯿﻠﻪی ﺟﻠﺐ ﻣﯿﻞ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺩﻟﭙﺴﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺣﺬﺭ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﯾﻨﺪ، ﻫﺪﯾﻪ ﺍﺳﺖ»
(فض ﺑﻦ ﺳﻬﻞ ﺳﺮخسی)
هدیه، کادو، پیشکشی، تحفه یا هر چیزی که وسیلهای برای ابراز محبت ما آدمها به هم شود، ماهیت و اهمیتی غیرقابل انکار و دیرینه دارد.
هدیه، اعجازیست که ریشه در عمقِ عواطف انسانی دارد؛ چیزی که موجب شادمانی، سرمستی و خشنودی ما انسانها میشود، از غم و اندوهمان میکاهد و به بخشش و مهربانی دعوتمان میکند.
مهربانیِ بیدریغ و خالصانهای که در ذاتِ هدیه نهفته است، میتواند خشم و سرکشی، کینه و قساوت و هرگونه حس بدی را از انسان دور کند. در واقع، هدیه میتواند دریچهای برای آشتی انسان با انسانیت و مهر و عطوفت و همکاری و تعاون و نوعدوستی و شادمانی باشد.
فرهنگ هدیه از زمانی که انسان، خویشتن را شناخته برقرار است. هر چیزی که حس خوشایندی در ما ایجاد کند، میتواند هدیهی ما باشد؛ چرا که اساس و بنمایهی این رسم دیرینه و ماندگار و زیبا، بر پایهی ایجاد همین حس خوب، چه در هدیه دهنده و چه در هدیه گیرنده، استوار است. خشنودی و رضایت شخص هدیه گیرنده، از هر چیزی مهمتر است.
در سراسر جهان، مردم به مناسبتها و بهانههای مختلف به هم هدیه میدهند و با این امر، مهر و عطوفت فی مابین خود را یادآور میشوند. این بهانه میتواند از جشنهای مختلف خانوادگی گرفته، برقرار باشد تا امور اجتماعی و فرهنگی. مسئلهای که در این میان حائز اهمیت است، مهر و مهرورزی متقابلیست که بر پایهی دوستی و سخاوت، در جریان است.
انسان، موجودی اجتماعی و بسیار عاطفیست. تمایل دارد دیده شود و مورد توجه و لطف همنوع خودش قرار بگیرد. تعامل انسانها با مهر و محبت، بازخوردهای مثبتی را به دنبال دارد. همهی ما دوست داریم که دوست داشته شویم و دوست بداریم و در این میان، آنچه که میتواند به هرچه بهتر شدن روابط ما آدمها، چه در جامعه و چه در خانواده کمک کند، بخشندگی و سخاوت است که بخش اعظمی از آن در فرهنگ هدیه وجود دارد.
میتوان با اعطای یک هدیهی خاص به یک دوست یا یک نهاد اجتماعی، حس خاص بودن و دوست داشتنی بودن مخاطب را به او انتقال داد و منبع جریان احساسات خوب شد.
هدیه، اندیشه و بازتاب شناخت ما نسبت به شخص یا نهاد هدیه گیرنده است؛ میبایست با آگاهی از علائق و نیازهای مادی، معنوی و روانی مخاطبمان به او هدیه بدهیم تا خوشحالی بیرونی و درونیاش را ببینیم. در حقیقت هدیهی ما نماد اندیشهی ماست.
هدیه میتواند با سایر حواس ما مرتبط باشد؛ میتواند دیدنی، شنیدنی، بوئیدنی، چشیدنی و حتی لمسکردنی باش؛ میتواند ریشه در ذهن ما و ذهن شخص هدیه گیرنده نیز داشته باشد. بطور کلی هر چیزی که ما و مخاطبمان را خشنود و سرشار از مهر و عطوفت کند، میتواند هدیه باشد.
ما با اعطای یک بستهی پُر مهر به عزیزی، از او قدردانی میکنیم؛ به او مهر میورزیم و درجهی اهمیتش را برای خودمان یادآور میشویم؛ به همین سبب است که باید دقت زیادی در تهیهی پیشکشمان داشته باشیم. این موضوع مهم، گرمی، اعتماد، آگاهیجویی، تلاش و صمیمیت را در رابطه تقویت میکند. این رفتار، روابط مختلف فردی و اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده و منجر به سازندگی، جنبش، پویش و تولید در بستر مهرورزی و نوعدوستی و همیاری میشود.
فیالواقع، هدیه دادن و هدیه گرفتن، دلخوریها و کدورتها را از بین میبرد؛ دلها را به هم نزدیک میکند و مهر و محبت انسانها و میزان رضایتمندیشان را نسبت به یکدیگر بیشتر میکند. ﺍﻟﻦ ﻟﻨﮕﺮ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﺎﺭﻭﺍﺭﺩ، پیرامون ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩﻥ میگوید: «ﺑﺎ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩن، ﮔﯿﺮﻧﺪﻩ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻫﻨﺪﻩی ﻫﺪﯾﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺟﺬﺍﺑﯿﺖﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﺪ.
ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖﻫﺎ، ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺎﺩﯼ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.»
محتوای هدیه، چه مادی باشد، چه معنوی، اثرات روانی بینظیری بر گیرنده و دهندهی آن میگذارد؛ چرا که هم دهندهی هدیه به آگاهی زمانِ قدردانی و ابراز محبت و همدلی و درک متقابل نسبت به مخاطبش رسیده؛ هم گیرندهی هدیه به ارزشمندی خویش و هدیهای که میپذیرد، آگاه میشود. همین که هدیه گیرنده به وقت و انرژی و هزینهی فکری و روحی صمیمانهای که از طرف هدیه دهنده صرف شده، واقف شود، مهر و محبت و همدلی میان طرفین برقرار میگردد. از این روست که سنخیت و نوع هدیه با موقعیتهای پیشآمده و ویژگیهای شخصیتی هدیهگیرنده، از اصول بنیادین هدیه است.
وقتی ما وسیلهای برای مخاطبمان تهیه میکنیم، این پیام را به وی انتقال میدهیم که جهانش را درک کردهایم و همین آغازگر روابط عمیقتر میشود. باید هدفمان را از تهیهی هدیه مورد نظر مشحص کنیم تا به پیشکشی ارزشمندی برسیم.
اینکه هدیهی ما شخصی یا جمعی؛ خانوادگی یا اجتماعی؛ مادی یا معنوی؛ هدیه تبلیغاتی یا غیرتبلیغاتی باشد مهم نیست. آنچه که در این میان اهمیت دارد، ذات و ماهیتِ هدیه و آن چیزیست که از خود برجای میگذارد. میبایست در این ارتباط حسی، انگیزش روانی و انسانی افراد، ایجاد شده و به صورت هدفمند و از صمیم قلب، به وقوع بپیوندد.
ما با هر آنچه که از خودمان در احساس دیگری یا دیگران بجا میگذاریم، هدیهای جاودانه برایشان میشویم. مهربانی را در بستهای میگذاریم و به ادارهی پُست میبریم تا برای کسی یا کسانی آنسوی دیگر، بفرستیم. ما همواره نشانههایی از خودمان را در قالب اجسام و موضوعات مختلف، به یکدیگر هدیه میدهیم؛ و این خود، معنای زندگیست.
ﻋﺰﯾﺰ ﺩﺍﺭ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻪ ﺧﺎﺭﺯﺍﺭِ ﺟﻬﺎﻥ
گَرَﺵ ﮔﻠﯽﺳﺖ، ﻫﻤﺎﻧﺎ محبتست ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ
(شهریار)